بـه مژگان سیه کردی هزاران رخنه در - TopicsExpress



          

بـه مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینـم بیا کز چـشـم بیمارت هزاران درد برچینـم الا ای همنشین دل که یارانـت برفـت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنـشینـم جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم ز تاب آتـش دوری شدم غرق عرق چون گـل بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینـم جـهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی کـه سلـطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست حرامـم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم صـباح الـخیر زد بلبل کـجایی ساقیا برخیز کـه غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم شـب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینـم حدیث آرزومـندی که در این نامه ثبت افـتاد هـمانا بی‌غـلـط باشد که حافظ داد تلقینم
Posted on: Wed, 14 Aug 2013 21:16:55 +0000

Trending Topics



Recently Viewed Topics




© 2015