قصه‌ي بعضي‌ها قصه‌ي همان سيگاري - TopicsExpress



          

قصه‌ي بعضي‌ها قصه‌ي همان سيگاري است که دست شخص منتظرِ سر کوچه دارد دود مي‌شود. دودش تا دو وجب بالا نرفته محو مي‌شود و بويش زن ميانسال رهگذر را آزار مي‌دهد. سيگاري که اسم هيچکدام از ماه‌هاي سال را صاحب نشده... حتي ستاره‌هاي آسمان هم از آن روي برگردانده. تقدير هم حتماً اين است که دود شود تا شخص منتظر؛ بيهودگيِ انتظار را يک جوري خالي کند. دستِ آخر هم وقتي که تماماً سوخت؛ زير پا له شود و آخرين سکانس زندگيش اين باشد که کفشهاي شخصي که ديگر منتظر نيست را ببيند. رفتنش را ببيند. قصه‌ي بعضي‌ها هم جورِ ديگر؛ اما مثل هميشه. آنهايي که اين سيگار را سر کوچه مي‌کشند؛ مثل مرثيه؛ مثل سرديِ خاکِ مُرده؛ تا فراموش کنند. همه چيز را فراموش کنند... DeLaM GeReFte BaCheHa... OvEL
Posted on: Tue, 24 Sep 2013 20:43:07 +0000

Trending Topics




© 2015