می خوام براتون از ماجرای جالبی که - TopicsExpress



          

می خوام براتون از ماجرای جالبی که امروز برای من اتفاق افتاد، تعریف کنم: امروز ساعت 9 صبح خانمم می خواست بره بیرون به من گفت : کلید ها را با خودم ببرم؟ من گفتم: نه، من جایی نمی رم پس بذار باشند. خلاصه اون رفت و ما تنها شدیم. گلاب به روتون رفتم دستشویی.وقتی خواستم از دستشویی بیرون بیام دیدم در دستشویی از بیرون بسته است.و من در دستشویی زندانی شدم. ده دقیقه گدشت، خانمم یک ساعت دیگه بر می گشت، ( اما کلید نداشت) و من هم زندانی بودم. داشتم خفه می شدم نمی دونستم چکار کنم.در دستشویی از بیرون یک دستگیره داشت که از شانس بد ما طوری بیج خورده بود که امکان باز شدن در فقط از بیرون بود. نمی دونستم چه کار کنم.یه نگاهی به اطراف در انداختم ، نه، نمی شد بازش کرد. تصمیم گرفتم شیشه در دستشویی را بشکنم.اما هیچ وسیله ای نبود.خواستم با مشت بزنم ترسیدم دستم زخمی بشه. تصمیم گرفتم با لگد شیشه را بشک.نم. برگشتم عقب با یک لگد جانانه موفق شدم شیشه را بشکونم خوشحال از آزادی و زخمی نشدن، خواستم در را باز کنم شیشه ای که بالای در چسبیده بود ؛ مستقیم افتاد رو دستم و دستم را زخمی کرد. ولی مشکلی نبود. خوشحال بودم از زندان دستشویی آزاد شدم.
Posted on: Wed, 02 Oct 2013 17:28:58 +0000

Trending Topics



Recently Viewed Topics




© 2015