برای خرید عید رفته بود مندوی. طبق های - TopicsExpress



          

برای خرید عید رفته بود مندوی. طبق های چهارومغز، بادام، پسته، کشمش، چاکلت، نقل، بوی عید می پراکنید در فضای بازار. اما قیمت ها هوش از سر می پراند. قصد داشت کمی بادام بخرد. دستش را میا خروار بادام های چیده شده روی طبقی فرو برد و کمی زیر و رویشان کرد. پرسید چند است، دکان دار هم با کم حوصلگی گفت:" 550 همشیره، بادام اعلی است، تلخی نداره، بسته مندوی ره بگردی ای قسم بادام نمیافی". اما تنها کلمه ای که او شنید، 550 بود. هیچ بقالی نمی گوید ماستش ترش است، هیچ بقالی. دیروز دوستش هم برای خرید عید مندوی رفته بود، بادام خریده بود کیلویی 600، به هزار و یک قسم دکاندار که بادام شیرینی است. اما در خانه فهمیده بود تلخک دارد. یاد فحش هایی افتاد که دوستش نثار دکاندار کرده بود. او هم بی درنگ چند دانه بادام برداشت و در دهان گذاشت. تمام مردها و پسر بچه های دورو برش خیره خیره او را می نگریستند. ماه رمضان بود. در میان نگاه های پرسشگر،ناگهان دکاندار سر و صدایش برآمد که "همشیره، چرا ده ملا عام روزه خوری میکنی؟ شرم کو". یکی از بادام ها تلخ بود، می خواست تف کند اما تصمیم گرفت آن ها را ببلعد. گلویش را صاف کرد "مه اگه می خورم تنها روزه خوده می خورم، اگه ضرری هم رسید به خودم میرسه، شما ولی از روزه مردم سواستفاده می کنید و می فامید نمی تانن خوراکه ها ره مزه کنن، جنس خرابتانه به جانشان می زنین، روزه شما هم قبول نیست، ولی خودت قضاوت کو روزه خواری مه بد تر است یا از تو؟"
Posted on: Sun, 04 Aug 2013 04:12:41 +0000

Trending Topics



Recently Viewed Topics




© 2015