قول میدم ارزش وقتی که برای خواندش - TopicsExpress



          

قول میدم ارزش وقتی که برای خواندش بگذارید رو داشته باشه پدیده ی کارگو کالت یک پدیده ی خیلی خیلی عجیبه که اخیرا باهاش آشنا شدم. می شه دنیایی از تلویحات مختلف در زمینه ی منطق ذهنیت اسطوره ای (به تعبیر لویی برول)، پدیده ی دین و انتظار، برخورد با مدرنیته، فلسفه ی علم، عواقب استعمار، و خیلی چیزهای دیگه ازش استخراج کرد. متن لینک زیر یک متن روان و نسبتا خوب در این زمینه است که بعد از خواندنش و بدون این که قصد ترجمه ی دقیق داشته باشم، صرف وقایع نگاری ماجرا و نه توضیحات و تفاسیر جانبی اش را به زبان خودم بازنویسی کردم. در هر حال اگه علاقه مند باشید خود متن دقیق تر و کامل تره.توضیح این که مدخل ویکیپدیا در این زمینه بسیار مبهم و بدخوان نوشته شده ولی بعد از خوندن این متن، می شه اطلاعات کامل تر رو از اونجا پی گیری کرد بومیان جزیره ی تانا در حوالی شمال شرقی استرالیا، هر سال 15 فوریه در جشنی که به افتخار شخصی به نام جان فروم برگزار می شود گرد هم می آیند. لباس های دست سازی شبیه به لباس سربازان آمریکایی می پوشند، روی سینه هاشون نام آمریکا را می نویسند؛ با بامبوهای درختی، چیزهایی شبیه به تفنگ های رایفل می سازند و با آن ها در زیر سایه ی کوه آتشفشانی «یاسور» رژه می روند. بسیاری از داستان های مرموز و مخوفی که در مورد جزایر اسرار آمیز شنیده اید، از جمله آدم خواری، از این جزایر سرچشمه می گیرند: بومیان این جزیره،گاهی از سر گرسنگی و قحطی، و گاهی برای تسلط پیدا کردن به نیروهای جادویی، دشمنانشان را می خوردند. این جزایر، در عهد استعمار تحت سلطه ی مشترک بریتانیا و فرانسه اداره می شدند. مبلغان مسیحی در آن جا حکمرانی به راه انداختند و قوانینی وضع کردند که به موجب آن ها، بسیاری از رفتارهای بومیان ممنوع و شایسته ی مجازات شد. از جمله رقصیدن، سوگند خوردن، و فرهنگ چند همسری. سی سال بعد از ادامه ی این حکومت سرکوبگر، یکی از بومیان جزیره علیه این رفتار قیام کرد و به مردم قول داد که اگر راه و رسم اروپایی ها را نپذیرند، دورانی از وفور نعمت برای اون ها در انتظاره. این رهبر، اسم خودش رو جان فروم گذاشته بود، که گویا تقلیدی بوده از عبارت مسیحایی “John from the Jesus”. بومیان جزیره به این جنبش پیوستند و موفق شدند که مبلغین مسیحی رو فراری دهند و به راه و رسم خود برگردند. همه چیز به وضع اول برگشت. در اوایل دهه ی 40، در حالی که جنگ جهانی دوم در جریان بود و آمریکا به پایگاه نظامی در اقیانوس آرام نیاز داشت، سربازان آمریکایی مثل مور و ملخ به این جزیره ریختند. این تازه واردهای ناخوانده، بومیان محلی را استخدام کردند تا بتوانند به سرعت بیمارستان، جاده، پل، فرودگاه و ... بسازند. همه ی این تغییرات سریع برای بومیان عجیب بود، اما عجیب ترین چیز در نظر بومیان، بسته های غذا و تجهیزات بود که هواپیماهای آمریکایی رها می کردند. در چشم بومیان، پرنده هایی غول پیکر از آسمان فرود می آمدند و نعمت باریدن می گرفت : انگار که وعده ی جان فروم محقق شده بود و نیاکان مرحوم شده، حالا برای ارزانی کردن فراوانی به نزد نوه هاشان بازآمده بودند. این تازه واردان آمریکایی، به نسبت مبلغین مسیحی به مراتب بهتر و بابرکت تر بودند. با خودشان نعمت و فراوانی آورده بودند و با ساکنین جزیره هم قسمت می کردند. عجیب تر از آن، بر خلاف مبلغین که همه سفید پوست بودند، برخی از سربازان سفید و برخی سیاه بودند. چیزی که برای ساکنان سیاه پوست جزیره بسیار عجیب بود. برای منطق ذهنی بومیان، فقط یک توضیح وجود داشت: جان فروم، در هیئت یکی از این سربازان سیاه برگشته، و وعده اش در مورد دوران فراوانی محقق شده. صلیب های نقاشی شده روی آمبولانس ها، بدل به نمادهای جدید مذهبی مردم شدند. شایع شد که جان فروم در درون آتشفشان یاسور ساکن شده و از آنجا کارها را اداره می کند. یاسور در زبان محلی یعنی خدا. جنگ که تمام شد، آمریکایی ها با همان سرعتی که آمده بودند غیب شدند. دیگر از بسته های دارو، ساعت، رادیو و کوکاکولا که هر دم از آسمان می باریدند خبری نبود. حالا، بومیان، بیچاره و سرگردان و مبهوت، به دنبال راهی بودند که دوباره این فراوانی از آسمان به زمین برگردد. به تدریج پیامبرانی در میان بومیان پدیدار شدند که وعده می دادند آن کشتی ها و پرنده ها دوباره برخواهند گشت. بدون این که از ساز و کار قضیه چیزی بفهمند، و به امید بازگشت مجدد، بومیان دست به کار شدند تا آن چه که در مدت حضور آمریکایی ها دیده بودند را بازسازی کنند: با کاه و طناب هواپیما، و بیمارستان های پوشالی ساختند. در جای جای روستای خود صلیب گذاشتند. حتی یک برج مراقبت پوشالی هم درست کردند و به انتظار باریدن نعمت از آسمان نشستند. علی رغم این که ارتباط بومیان با مردم دنیای خارج بیشتر شده بود، ولی در ذهنیت آن ها خیلی تغییری ایجاد نشد. در سال 1974، پرنس فیلیپ از این جزیره یک بازدید کوتاه داشت، و موجب شد که کالت پرنس فیلیپ هم به وجود بیاید. مطابق عقیده ی این کالت، پرنس فیلیپ در اصل از بومیان این جزیره بوده و روزی دوباره برای حکمرانی به این دیار بازخواهد گشت. در سال های اخیر، پیامبر جدیدی به اسم فِرِد هم فرود آمده، که ادعا می شود زنش را از دنیای مرگان دوباره زنده کرده است. اخیرا جنگ های خشونت باری میان پیروان فرد و پیروان فروم در گرفته است. در یکی از جزایر نزدیک و تحت تسلط استرالیا، یک بار شایع شد که فقط یک پیامبر واقعی وجود دارد و آن هم کسی نیست به جز پرزیدنت لیندن جانسون. مردم علیه استرالیایی ها شوریدند و با جمع کردن 75 هزار دلار پول، نامه ای برای جانسون نوشتند و به او پیشنهاد کردند که او را خریداری کنند و او حکمرانی جزیره را بپذیرد. در عین ناباوری مردم جزیره، پیامبر جانسون این پیشنهاد را نپذیرفت. بعضی از این کالت ها هنوز در حیات هستند و هنوز به آسمان چشم دوخته اند. اگر به یکی از این ها بگویید که چه طور تا الان کسی نیامده، به شما پاسخ می دهد: «2000 سال است که شما منتظر مسیح هستید، ما تنها 70 سال است که در انتظار بوده‌ایم.» لینک به ترجمه فارسی: https://plus.google/u/0/112540400301485933746/posts/N5cw6njN77F لینک به متن اصلی: damninteresting/john-frum-and-the-cargo-cults/
Posted on: Wed, 24 Jul 2013 08:27:52 +0000

Trending Topics



Recently Viewed Topics




© 2015